معنی کاشف عامل بیماری سل

گویش مازندرانی

سل

سیل، بیماری سل، سرشت طبع

فرهنگ فارسی آزاد

سل

سِلّ، بیماری سل- ضعف- لاغری

لغت نامه دهخدا

سل

سل. [س ِ] (اِ) سلاحی مر هندوان را مانند زوبین. (ناظم الاطباء). نام یکی از اسلحه ٔ هندوان باشد و زوبین همان است. (برهان). || نام مرضی است. (برهان). بیماری و قرحه ای که بیشتر در شش پدید آید و کم کم آنرا فاسد کرده و ناپدیدش کند. (از ناظم الاطباء). از عربی سِل ّ:
همی بگداخت برف اندر بیابان
تو گفتی باشدش بیماری سل.
منوچهری.
بی خدمت تو خود نتوانم سه روز بود
کین هجر جانگدازتر آمد مرا ز سل.
سوزنی.
سده و دیدان و استسقاء و سل
کسرو ذات الصدر و لاغ و درد دل.
(مثنوی).
رجوع به ماده ٔ بعد شود. || کاهش. (دهار) (مهذب الاسماء).

فرهنگ عمید

سل

بیماری واگیردار که از طریق باکتری کخ منتقل می‌شود و به قسمت‌های مختلف بدن سرایت می‌کند اما سل ریوی شیوع بیشتری دارد و عوارض آن ضعف بنیه، لاغری، کم‌خونی، تنگی نفس، سرفه، و خارج شدن خون یا اخلاط از سینه است،

معادل ابجد

کاشف عامل بیماری سل

895

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری